ساعت شنی////


/\/\E#R@/\/ & F.......H

عاشقانه

کوه دماوند را برعکس می کنیم!تاساعت شنی زمین دوباره به کار بیفتد!تمام زمان ودنیا برای تو...فکرهایت را بکن

عاشق ها که پیرنمی شوند...!

 

 

 

 

 

 

امانسیم شبی من خواهم رفت

ازدنیایی که مال من نیست.از زمینی که بیهوده مرابدان بسته اندوتوآن گاه خواهی دانست که جای چیزی دروجودتوخالیست.تنهاهنگامی که خاطره ات را می نوشتم در می یابم که دیرنیست مرده ام...چراکه لبان خود را از پیشانی خاطره ی توسروتر می یابم ازپیشانی خاطره ی تو ای شاخه ی جدا مانده از من...

"http://www.chatpaeez.ir/http://upload7.ir/images/59047341488298881955.jpg"> |

ای آسمان

منزل از یاد رفته ام ببار...امشب ببار...شایداشک تو مرا غسل دهدوپاکم سازد...شاید بارانت نقطه چینی شودتابه او برسیم...

تعریف زندگی عوض شده است...تاگریه نکنم نوازشم نمی کنند$تاقصد رفتن نداشته باشم نمی گویند بمان...تابیمار نشوم گل برایم نمی آورند...

تاکودک هستم بایدهمه را دوست بدارم و وقتی بزرگ شدم دوست داشتن را برایم جرم می کنن...تانروم قدرم را نمی دانن وتا نمیرم نمی بخشنم

ای آسمان ببار.......

تاهرکس به اندازه ی پیاله اش پاک شود...

ای چتر فروش چترهایت مال خودت!امشب می خواهم خیس شوم...

پاک شوم تا شاید محو شوم و از پله کان آبی به سوی او بروم...

پروردگارا عاشقت هستم....مرا دوست بدار...

"http://www.chatpaeez.ir/http://upload7.ir/images/59047341488298881955.jpg"> |

"http://www.chatpaeez.ir/http://upload7.ir/images/59047341488298881955.jpg"> |

 

دیگر مرا نه قدرت شاعرانه نوشتن است و نه توان عاشقانه گفتن... هنوز مخمور و مستم از شراب ناب بودنت... هنوز شوریده ام از شیدایی نفسهای مشتاقت... هنوز می سوزم از آتش تند بوسه های تبدارت... هنوز گم شده ام در وادی بی انتهای بهشت آغوشت...

من ِ مخمور مست... من ِ شوریده... من ِ سوخته... من ِ گم شده را بی تو یارای برخاستن نیست... تنها چشم می بندم و بی صدا تو را می خوانم... دستانت را به یاد می آورم و تب می کنم... نگاهت را ترسیم می کنم و دیوانه می شوم... برجای جای نوازشهایت دست می کشم و بیتاب می شوم...

من ِ بی صدا... من ِ تبدار... من ِ دیوانه... من ِ بیتاب را بی تو یارای چرخیدن نیست... زمین دور خورشید می چرخد و من نمی چرخم... نبودنت بی قرارم می کند... نداشتنت مجنونم می کند... و خواستنت آواره ام...

من ِ بی قرار... من ِ مجنون... من ِ آواره را بی تو یارای بودن نیست... یارای صبح و شب را به هم رساندن... یارای میان آدمها راه رفتن و گفتن و گوش سپردن و زندگی کردن...

 تو باید باشی تا مرا یاری برخاستن باشد تا هر بار که زمین به دور خورشید می چرخد من برای دوباره دیدنت، برای صدباره بوسیدنت بچرخم و با هر چرخش در آغوشت هزار بار بمیرم و هزار بار زنده شوم...

تو بگو چند بار دیگر باید زمین به دور خورشید بگردد و من مخمور مست، من شوریده، من سوخته، من گم شده، من بی صدا، من تبدار، من دیوانه ، من بیتاب، من بی قرار، من مجنون ، من آواره را نه یارای برخاستن باشد و نه یارای چرخیدن؟

"http://www.chatpaeez.ir/http://upload7.ir/images/59047341488298881955.jpg"> |

"http://www.chatpaeez.ir/http://upload7.ir/images/59047341488298881955.jpg"> |


Power By: LoxBlog.Com

خدمات وبلاگ نويسان